سخن در مبانی تفسیر قرآن بود که بخش اول و دوم آن یعنی اعجاز قرآن و مصونیت قرآن از تحریف با اختصار ارائه شد و اینک به بخش سوم آن یعنی فهم پذیری قرآن میپردازیم:
هدف اساسی از نزول قرآن صعود انسان است . قرآن آدرس است که انسانها آن را بخوانند و بفهمند و به آن عمل نمایند و به مقام قرب الهی نایل شوند و لازمه تحقق این هدف آن است که همگان با ذهنی جستجوگر، به منظور استفاده از سفره گسترده الهی و رفع نیازهای فکری، معنوی و عملی خویش در محضر وحی حاضر شوند و از قرآن که سند نبوت پیامبر و قانون اساسی اسلام است راه و رسم زندگی توحیدی و سعادت آفرین را بیاموزند . «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم» ; (1) «ای کسانی که ایمان آوردهاید دعوت خدا و رسول را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی فرا میخواند که شما را زنده میگرداند .»
قرآن تجلی اسمای حسنای الهی و هدیه مبارک آسمانی است و همه اندیشمندان حقیقتجو و خردورز را به دل سپاری فرا میخواند .
«کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته ولیتذکر اولوا الالباب» ; (2) «این کتاب مبارکی است که به سوی تو نازل کردهایم تا در آیاتش تدبر کنند و صاحبان عقل متذکر گردند .»
قرآن رسنی است که یوسف جان انسانها را از چاه مادهپرستی، حسگرایی، دنیاطلبی، زراندوزی، شهوتپرستی و قدرتطلبی کور نجات میدهد و او را به بام سعادت دنیا و آخرت میرساند .
همره جانت نگردد ملک و زر
زر بده سرمه ستان بهر نظر
تا ببینی کاین جهان چاهی است تنگ
یوسفانه آن رسن آری به چنگ
تا بگوید چون زچاه آیی به بام
جان که یا بشری لنا هذا غلام
و هر گونه سهلانگاری و بیتوجهی در راستای فهم این متن مقدس، در خور سختترین نکوهش است . «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» (3) ; «آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلها قفلها نهاده شده است؟»
زیرا اگر انسان سراغ فهم قرآن و سپس عمل به آن نرود، گوهر قدسی وجود خویش را در تاریکیهای هزار لایه و صفحات زنگارآلود عالم مادی و زندگی تکراری و پستحیوانی به بهایی ناچیز به رهزنان فریبکار خواهد فروخت . بنابراین وظیفه خطیر مسلمانان در مواجهه با کتاب خدا آن است که در جهت دریافتحقایق والای آن اهتمام ورزند، به ویژه که بلندای فصاحت و بلاغت، سبک ویژه، تبیین اصول کلی، محتوای فراطبیعی قرآن و نیز تفاوتهای فکری مخاطبان و مراتب حقایق قرآن ضرورت پرداختن به این مهم را صد چندان میکند .
یکی از مبانی برداشت از قرآن کریم قابل فهم بودن (4) این متن مقدس است . تردیدی نیست که حجیت قرآن برای انسانها در صورتی محقق میشود که عبارات قرآن برای انسانها قابل فهم باشد و نیز آنچه فهمیده میشود مورد اطمینان و اعتماد باشد .
تصریح قرآن به نزول آن برای تعمق، تدبر و تفکر (محمد/24) و لزوم چنگ زدن و اعتصام به آن (نساء/174 و 175)، بلاغ و فایتبودن قرآن (ابراهیم/52)، هادی بودن آن (اسراء/9)، تحدی و مبارزهطلبی قرآن و نیز روایاتی از جمله روایت ثقلین و عقل به عنوان «ام الحجج» و نیز سنت و منش پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام و همچنین سیره مسلمین اثبات این حقیقت را بر عهده میگیرند که قرآن کریم متنی قابل فهم است . البته درباره قابل فهم بودن قرآن، و قابل اعتماد بودن آن فهم دو پرسش اساسی مطرح است:
1 . آیا همه گزارهها و عبارات قرآن قابل فهم استیا برخی قابل فهم و برخی دیگر غیرقابل درک و فهم میباشند؟ و آیا فهم گزارههای قرآن در گرو توضیح و تبیین روایات استیا این وابستگی وجود ندارد و فهم قرآن کریم مستقل است؟
2 . آیا آنچه از عبارات فهمیده میشود همان مراد واقعی حق تعالی استیا صرفا آنچه بازگو میشود انعکاسی از برداشت مخاطب است و از نظر بازگو کردن حقیقتبدان اعتماد و اطمینانی نیست؟
در اینجا سه گروه در مقابل هم صفآرایی کردهاند:
این گروه اعتقاد دارند کلام الهی رابه تنهایی نمیتوان فهمید بلکه به کمک روایات و کلمات معصومین علیهم السلام میتوان به مراد و مقصود خداوند پی برد . آنان برای اثبات اندیشه خود ادلهای ذکر کردهاند که همه قابل تامل و بررسی است و اینک ما به ارزیابی و نقد و بررسی آنها میپردازیم:
دلیل اول: خدای متعال حق تبیین و برداشت و تفصیل کتاب خویش را تنها بر عهده پیامبر صلی الله علیه و آله قرار داده است و ایشان را مبین و معلم کتاب خویش معرفی کرده است . «وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم» ; (5) «ما ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه را که بر آنان نازل شده استبیان کنی .»
پس قرآن برای ما قابل فهم نیست و فهم آن مخصوص پیامبر است و پیامبر صلی الله علیه و آله باید برای ما حقایق راتبیین نماید . ما خود نمیتوانیم به تنهایی قرآن را بفهمیم و از آن برداشت نمائیم .
در پاسخ باید گفت: درست است که پیامبر صلی الله علیه و آله مبین و معلم قرآن و برخوردار از دانش بیکران است، بلکه مخزن اسرار حق است، لیکن این بدان معنا نیست که قرآن صامت محض و در افاده مقاصد خویش نارسا و نامفهوم باشد . قرآن در عین حال که پیامبر صلی الله علیه و آله را مبین و معلم کتاب مینامد، اوصافی همانند نور بودن و گویا بودن را به خود قرآن نسبت میدهد (6) .
جمع بین این دو گونه آیات این حقیقت را میرساند که برداشت از قرآن امری ممکن است و فهمپذیری ویژگی اساسی آن میباشد، اگر چه اجمال و ژرفایی معنا و برخورداری از لایههای روئین و زیرین، ویژگی کلام خداست و نیاز انسانها را در فهم آن حقایق به معلم و مربی و مبین آسمانی اثبات مینماید .
دلیل دوم: روایات زیادی وجود دارد که مضمون مشترک همه آنها حاکی از آن است که مردم به خودی خود و تنها با تکیه بر دانش بشری و توان فکری خویش نمیتوانند به مقاصد قرآن راه یابند و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را ترجمان قرآن معرفی مینمایند (7) .
در برخی از این روایات اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان جانشین آن حضرت و مفسر کتاب خدا معرفی شدهاند (8) و در پارهای دیگر قرآن ملازم با اهل بیت دانسته شده است (9) و در برخی از این روایات معرفت قرآن مخصوص مخاطبان آن دانسته شده است . پس ما راهی به فهم قرآن نداریم .
در پاسخ این استدلال میگوئیم: این روایات میرساند که شان آموزگاری و تبیین شیوه بهرهگیری و راهجویی به مقاصد واقعی، ژرفای حقایق قرآن و کنه آن، تنها برازنده عترت پیامبر صلی الله علیه و آله است و عترت پیامبر صلی الله علیه و آله تنها میراثداران علم نبیاند و فهم کامل، استوار و خلل گریز کتاب خدا در نزد آنان مکنون است، اما این سخن مستلزم آن نیست که کتاب خدا را در هالههایی از غبار و پردههایی نامکشوف پنداریم، آنسان که هیچگونه خودنمایی و ظهوری برای انسانها نداشته باشد . متن پویا و اسلوب گویای قرآن چنان است که هر شنونده و خوانندهای را بیاختیار در کمند عشق خویش قرار میدهد و در آنجا خودنمایی میکند که میبینیم هر کس به منظور حقیابی و به دور از حجابهای نفسانی در محضر قرآن حاضر شود، این گرامی نامه بیدریغ به قدر وسع و طاقت او خود را بر او عیان میسازد و به قدر ظرفیت وجودی، افق معرفتی و زمینههای نفسانی وی، آب زلال و جاری خویش را بر او فرو میریزد .
دلیل سوم: روایات نهی از تفسیر قرآن: در برخی روایات، از مطلق برداشت از قرآن (10) ، در برخی از سخن گفتن بدون علم در مورد قرآن (11) و در تعدادی از تفسیر به رای نهی شده (12) است و در پارهای از روایات هم تفسیر قرآن دور از دسترس عقل و دل انسانها قلمداد شده است . در قسمتی از روایات از (ضرب قرآن به قرآن) نهی بعمل آمده است و این هم بهترین دلیل و شاهد بر غیرقابل فهم بودن قرآن میباشد .
در جواب باید گفت: از این روایات در مجموع این نکته استفاده میشود که برداشت از قرآن اگر مبتنی بر ضوابط علمی و قواعد عقلایی نباشد نادرست و مصداق تفسیر به رای و افترای بر خداوند خواهد بود و انجام آن گناهی نابخشودنی است و این عمل که از آن به تفسیر به رای تعبیر میشود نمودهای گوناگونی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود .
الف: برداشت از قرآن بدون داشتن شرایط مفسر و صلاحیتهای لازم و آشنایی با ضوابط صحیح تفسیر قرآن که قطعا عملی نادرست است، زیرا مفسر قرآن باید دارای شرایطی خاص باشد .
راغب اصفهانی شروطی دهگانه را برای مفسر کتاب خدا برمیشمارد و سپس میگوید: «کسی که واجد این شرایط بوده، آنها را رعایت کند، سخن او در شان کلام خدا تفسیر به رای نمیشود . بنابراین برای برداشت از قرآن و تفسیر آن شرایطی لازم است، هرچند در تعداد آنها اختلاف نظرهایی وجود دارد .
ب: تحمیل پیشفرضها: پیش داوری و تطبیق قرآن بر اندیشههای خویش بیآنکه شاهد و دلیل روشنی بر آن داشته باشد، یکی از مصادیق تفسیر به رای است; زیرا میدانیم که در عرصه فکر و اندیشه پیش داوری مانع از نیل به حقیقت است . این نوع تفسیر میتواند مبتنی بر عوامل و انگیزههای گوناگونی همچون اغراض شیطانی و هواپرستانه، جمود و دگم اندیشی، گرایشهای فرقهای یا سیاسی، تعجیل در استنتاج و استنباط بدون جستجوی کافی از قرائن پیوسته و ناپیوسته کلام و جز اینها باشد . این همان چیزی است که عالمان بزرگ اسلامی از روایات نهی از تفسیر به رای برداشت کردهاند، اما اخذ به ظواهر قرآن به استناد قواعد و اصول متعارف عقلایی و پس از جستجو از قراین و شواهد و بدور از هرگونه پیروی از هوای نفس مشمول این روایات نمیباشد (13) .
پس این گونه روایات در مقام نفی امکان فهم و برداشت از قرآن نیستند، بلکه گویای این معنا هستند که عروج به قلههای رفیع و مقدس قرآن کار هر کسی نیستبلکه مردانی هوشمند، پاک روان و کارآزموده را طلب میکند که در پرتو تربیت مربیان راستین الهی شیوههای صعود این راه پرخوف و خطر را هوشیارانه آموخته باشند .
چنین اندیشهای میباید از هرج و مرج و در هم آمیختن محکمات و متشابهات و پیدایش تنافی و آشفتگی در مفاهیم آیات که مصداق ضرب مطرود است (14) در امان بماند و از غرضهای آلوده و افتادن در پرتگاههای هلاکت و گمراه سازی خود و دیگران در امان باشد و در آن صورت دیگر از شائبه تفسیر به رای نباید هراس داشته باشد .
برخی، روایات نهی از تفسیر به رای را بدون توجه به نص قرآن و نیز روایات دیگر به رای خود تفسیر کردهاند و از آنها حربهای برای بیاعتبار ساختن هر نوع تلاشی در راستای فهم و برداشت از قرآن ساختهاند . به همان اندازهای که تفسیر بدون در نظر گرفتن شرایط مفسر، ناپسند و خطرناک است این اندیشه هم خطرناک و ناپسند است .
امام خمینی رحمه الله در این زمینه میفرمایند: «یکی از حجب که مانع استفاده از این صحیفه نورانیه است، اعتقاد به آن است که جز آنکه مفسرین نوشته یا فهمیدهاند کسی را حق استفاده از قرآن نیست و تفکر و تدبر در آیات شریفه را به تفسیر به رای که ممنوع است اشتباه نمودهاند و بواسطه این رای فاسد و عقیده باطله، قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عاری نموده و آن را به کلی مهجور نمودهاند .»
دلیل چهارم: برداشتهای متضاد: یکی دیگر از ادله فهم ناپذیری قرآن - که برخی آن را ارائه نمودهاند - اختلاف تفاسیر و برداشتها از قرآن است . نگاهی به تفاسیر و کتابهای گوناگون فرق مختلف کلامی، فلسفی، عرفانی و فقهی در جامعه اسلامی، ما را به این واقعیت میرساند که یک اختلاف وسیعی پیرامون فهم قرآن و برداشت از آن وجود دارد . هر یک قرآن را از منظر تفکر فرقهای خویش نگاه کردهاند و از آن برداشتهایی کردهاند که همان برداشت مطرود گروهی دیگر است .
در پاسخ این شبهه میگوئیم: اختلافات و تفاوت برداشتها نمیتواند قابل فهم بودن قرآن و امکان برداشت صحیح از آن را زیر سؤال ببرد; زیرا اختلاف برداشتها در اثر اسباب و عوامل مختلفی پدید آمدهاند که برخی از آنها عبارتند از:
1 . برخی از اختلاف برداشتها از تفاوتهای فکری خود مردم ناشی شده است; زیرا قرآن برای همه اندیشهها و استعدادهای گوناگون است و همگان باید از این سفره گسترده الهی استفاده نمایند .
2 . خود قرآن برخی از آیاتش محکم و برخی متشابهند . ظاهری دارد و باطنی، ناسخی و منسوخی، و این خود منشا برخی از اختلافات گشته است .
3 . برخی از اختلافات به خاطر ناآگاهی از معیارها و روشهای درست فهم کتاب خداست . مسلمانان پس از محروم شدن از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله، هر گروه به استناد دانش محدود خویش روش خاص خود را در فهم دین برگزیدند . این سلیقههای شخصی و استحسانات عقلی و دگراندیشیها در نهایتبه افراط و تفریطهای بسیار در دریافت دین فطری و خردمندانه اسلام انجامید و این نتیجه طبیعی شعار «حسبنا کتاب الله» بود، تا آنجا که اساس توحید و کمال ذات باری و نیز اصل انسانشناسی ویژه اسلام در لایههای کژاندیشی واژگونه تفسیر شد .
4 . برخی از اختلافات ناشی از هواپرستی و اغراض پست دنیوی است، چنانچه در خود قرآن این امر گوشزد شده است . «فبما نقضهم میثاقهم لعناهم وجعلنا قلوبهم قاسیة یحرفون الکلم عن مواضعه ونسوا حظا مما ذکروا به» (15) ; «بخاطر پیمانشکنی، آنها را از رحمتخویش دور ساختیم و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم; سخنان [خدا] را از مواردش تحریف میکنند و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند .»
5 . نوع دیگر اختلاف میتواند محصول نفوذ فرهنگ و افکار بیگانگان در حوزه فرهنگ و اندیشه اسلامی باشد . با اوجگیری اسلام، مادهپرستان، ملحدان، مشرکان، عالمان یهود و نصاری و . . . که بساط عقیده باطل خویش را بر باد رفته میدیدند، خود را در زیر نقاب اسلام جای دادند و در دربار خلفا و جاهای دیگر خود را مفسر قرآن قلمداد کردند و افکار منحط و تحریف شده یهودیت و نصرانیت و زرتشتیگری و جز آن را در قلمرو فکر پیروان قرآن نفوذ دادند . با این همه هیچ یک از این اسباب پنجگانه نمیتواند مانع برداشت از قرآن و دلیل فهمناپذیری آن باشد، بلکه وظیفه مفسران راستین را دشوار میسازد که با نگرش واقع بینانه و با استناد به منابع و ابزارهای معتبر و با روش صحیح به سراغ درک معارف قرآن مجید بیایند و مراقب آسیبها و آفات باشند .
گروه دوم کسانی هستند که اندیشه آنان جلوهای دیگر از غیرقابل فهم بودن قرآن است . آنان معتقدند که مطلق علم و آگاهیهای انسان در زمینههای مختلف، تنها گزارش و حکایت از واقعیات است . ولی بر اینکه این گزارش انطباق قطعی با واقع داشته باشد هرگز اطمینانی وجود ندارد . در درک و فهم ما از قرآن کریم نیز این حکم پابرجاست و ما در وضعیتخاص زمانی و مکانی و در شرایط غیراختیاری و تحمیل شده با ذهنیتهای خاص، مطلبی را از متون دین درمییابیم، و با تغییر شرایط، فهم ما هم دگرگون میشود، پس بر انطباق فهم خود با واقع یقین نداریم . به عبارت دیگر فهم متون دینی، تجزیه، تحلیل و برداشتی است که از اندیشه مفسر برخاسته است و این برداشتها متاثر از مجموعه علوم، ویژگیهای فکری، فرهنگی، اعتقادی هر عصر است و با توجه به آنکه علوم و معارف بشری همواره سیال و در حال تغییر است، بنابراین هرگز یک فهم پایدار و ثابتی از قرآن نخواهیم داشت .
این مطلب امری است که هر دینداری با دقت نظر در زندگی شخصی خویش میتواند بیابد و تطورات اندیشههای دینی را میتواند در خود تجزیه کند و با توجه به متغیر بودن فهم دینی برگرفته از متون، دریافتهای ما از متون دینی نمیتواند یقینآور باشد، از این رو دیگر مقدس نخواهند بود .
در پاسخ میگوئیم: اولا، دگرگونی معرفتبشری به نحو قضیه موجبه کلیه - که همه معارف بدون استثناء در تغییر و تحول باشند - پذیرفته نیست; زیرا اعتبار و ارزش معرفت انسان در پرتو ثبات و پایداری یک سلسله قضایای بدیهی و اساسی است، مانند قضیهای که از بدیهیترین بدیهیات است و هر استدلالی سرانجام باید به آن ختم شود ("استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین با شرایط هشتگانه وحدت" و "وابستگی معلول به علت" و . . .). و با فرض دگرگونی این نوع قضایای بنیادی، اعتبار علمی خود این فرضیه نیز از بین میرود، چون میتواند هم درستباشد و هم نادرست و معیارهای ثابتی برای ارزیابی آن وجود نخواهد داشت .
ثانیا، تحول در معارف اکتسابی بشری اعم از تجارب درونی و بیرونی و تاملات عقلانی، امری تازه و سخنی جدید نیست، لکن باید توجه داشت که مفهوم تحول در معارف مکتسب بشری، ملازم با معنای ویران شدن یافتههای پیشین و جایگزینی معارف نو و بیارتباط نمیباشد . فرهنگ و علوم انسانی همانند حلقات بهم پیوستهای است که ارتباطی وثیق میان آنها برقرار است و همواره معرفتهای پیشین انسانها زمینهساز دانش نوین و موجب بالندگی فرهنگ عمومی انسان است . در ارتباط با برداشت از قرآن کریم همواره این نکته مورد نظر بوده است که این متن پایدار رهنمود همه نسلها و عصرها و پاسخگوی نیازهای متغیر اندیشه و رفتار آنهاست . «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء» (16) ; «این کتاب را که بیان کننده هرچیزی استبر تو نازل کردیم .»
امام صادق علیه السلام در باره جامعیت و جهان شمولی و اختصاص نداشتن فهم معارف قرآن به زمانی خاص فرمودند: «لان الله تبارک وتعالی لم یجعله لزمان دون زمان ولا لناس دون ناس، فهو فی کل زمان جدید وعند کل قوم غض الی یوم القیامة (17) ; [دلیل این جهان شمولی این است که] خداوند متعال قرآن را برای زمانی خاص یا مردمی خاص قرار نداده است . پس آن در هر زمانی جدید است و تا روز قیامت نزد هر قومی تازه است .»
بنابراین فهمپذیری قرآن و قابل اعتماد بودن آنچه از آن فهمیده میشود - در صورت عدم مخالفتبا بدیهیات عقلی - امری است که عقل آنرا تایید مینماید (18) .
گروه سوم کسانی هستند که معتقدند در عین حال که قرآن کریم ظهوری دارد و باطنی و دارای حقایق هزار لایه میباشد، اما همگان میتوانند به قدر توان خویش قرآن را بفهمند و از ظاهر آن استفاده نمایند و فهم آنان هم قابل اعتماد و اطمینان است . اینک ما ضمن اعلام صائب بودن این نظریه، به تبیین دلایل قابل فهم بودن قرآن میپردازیم .
عقل کارآمدترین ابزار تمیز میان حقیقت ناب از سراب و مادر حجتها است و همین نیروست که حوزه ویژه حیات انسان را از سایر موجودات جدا مینماید و انسان را ملزم به کسب و جذب کمالات و دفع زیان و ضرر میکند و هموست که پذیرش وحی را لازم و ضرورت آن را تثبیت میکند . عقل همچنان که در اصل پذیرش وحی داور است، در ساحت فهم نیز حاکم است . ارسال وحی مفید و قابل استفاده برای انسانها را بر خدا به اقتضای کمالاتی که دارد لازم میشمارد، پذیرش معنایابی و فهم وحی را نیز بر آدمی لازم میشمارد و وحی نامفهوم و بیتاثیر را فاقد حکمت الهی تلقی میکند .
قرآن کریم به شیوهها و دلالتهای گوناگونی این حقیقت را میرساند که نوشتهای قابل فهمیدن است . در این رابطه میتوان به نکات ذیل توجه نمود:
قرآن کریم مشتمل بر خطابهای مختلفی است و انتظار از خطاب این است که مخاطب به کلام متکلم گوش فرا داده و مقصود آن را باز یابد و مضامین آن را به کار بندد و به محتوای آن عمل نماید . حال چگونه میتوان پذیرفت که کلام خدا برای مخاطبان او قابل فهم و درک نباشد و یا آنچه درک میشود قابل اعتماد نباشد .
قرآن کریم بیش از صد مورد انسانها را با عناوین یا ایها الناس، یا بنی آدم، یا ایها الانسان، یا ایها الذین امنوا، یا اهل الکتاب، یا ایها الذین اوتوا الکتاب، یا بنی اسرائیل مورد خطاب قرار داده است و در روایات وارد شده است که وقتی به آیاتی که با خطاب "یا ایها الذین آمنوا" میرسید در پاسخ بگویید "لبیک"، چگونه میتوان پذیرفت که این خطابها را یا مخاطب نمیفهمد و یا اگر فهمید فهم او قابل اعتماد نیست .
قرآن کریم به عنوان سند آسمانی رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله انسانها را به پذیرش خویش دعوت میکند و با قاطعیت تمام اعلام مینماید، در صورت تردید در آسمانی بودن آن و اینکه از جانب خدا نازل شده است، همانندی برای آن ارائه نمایند و آنان را که با دیدی تردیدآمیز بدان مینگرند به آوردن نظیری برای حتی یک سوره قرآن فرا میخواند:
«ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله وادعوا شهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین» (19) ; «اگر در [صحت این کتاب آسمانی که بر بنده خود نازل کردهایم تردید دارید، یک سوره مانند قرآن ارائه دهید . شما میتوانید [برای این کار] از همه افراد و صاحب نظران خود دعوت کنید . [تا در این همانندآوری بر کار شما نظارت کنند و با کمک آنها به بهترین نوشتارتان دستیابید ]. فقط از خدا کمک نگیرید، اگر راست میگویید .»
از تحدی و مبارزهطلبی قرآن استفاده میشود که عبارات قرآن و معجزه بودن آن، برای عموم انسانها حتی برای منکران قابل فهم و درک میباشد; زیرا از مردم خواسته شده که دست نوشتههای بشر را با آیات قرآن مقایسه کنند تا برتری خارق العاده کتاب خدا را بیابند .
قرآن کریم به زبان عربی آشکار نازل شده است و خود، علت این نزول را تعقل نمودن مردم اعلام مینماید .
«انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون» (20) ;
«ما قرآن را به زبان عربی فرو فرستادیم، باشد که شما تعقل کنید .»
و یا در سوره ص آیه 29 میفرماید:
«کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته ولیتذکر اولوا الالباب» ;
«ما این کتاب مبارک را بر تو نازل ساختیم تا در آیات آن تدبر کنند و خردمندان [بر اثر تدبر مطلب را دریابند و] متذکر شوند .»
از این آیات و نظایر آنها استفاده میشود که عبارات قرآنی قابل فهم و تعقل و تدبر میباشد و انسانها توان درک آنها را دارا هستند، البته مقدماتی برای فهم هر متنی ضروری است و فهم قرآن نیز مقدماتی دارد که باید فراهم گردد .
قرآن خود را بعنوان یک متن پویا، زنده، روشنگر و جهتبخش در راهبرد زندگی متحول انسان و یک متن تاریخی معرفی میکند . خود را کتاب آسان شده معرفی مینماید و میفرماید: «ولقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر» (21) ; «ما قرآن را برای یادآوری آسان کردهایم . پس آیا کسی هست که متذکر شود؟»
صاحب تفسیر المیزان در رابطه با قابل فهم بودن قرآن در ذیل آیه مذکور مینویسد:
«آسانسازی قرآن کریم القاء آن استبه گونهای که فهم مقصود آن برای عموم و برای خواص آسان و میسر گردد و به نحو آسان در اختیار فهمهای ابتدایی و بسیط و ادراکهای عمیق قرار گیرد; به گونهای که هر کدام به میزان فهم خود بهره برند . (22) »
همچنین علامه رحمه الله در رابطه با قابل فهم بودن قرآن به صورت مستقل مینویسد:
«خداوند قرآن را کتاب هدایت مردم، نور و تبیان کل شیئ قرار داده است . مگر نور، از چیز دیگری روشنی میگیرد؟ و یا آنچه که خود اساس هدایت است نیاز به هدایت غیر دارد؟ چگونه ممکن است کتابی که خود تبیانا لکل شیئ است محتاج بیان غیر باشد؟ (23) »
بنابراین قرآن کریم نه تنها قابل فهم است، بلکه منبعی است مستقل، که امت اسلامی با تدبر و تمسک بدان از نورش بهره میگیرند .
البته در کنار فهم قرآن باید به تفهیم عترت توجه نمود تا در پرتو نور آنان به صراط مستقیم الهی راه یابیم .
3 . سنت و سیره عملی پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام:
آنان مردم را به پیوند مستقیم با قرآن دعوت میکردند و تمسک به حبل الله را منشا سعادت میدانستند . در روایات زیادی معیار پذیرش روایات منسوب به آنان مطابقتبا قرآن مجید برشمرده شده است; یعنی اگر روایتی به ایشان نسبت داده شد که مخالف کتاب الهی است، آن روایتباطل است و باید آن را بر دیوار کوبید (24) . این بیان میرساند که متن قرآن به فراخور اندیشهها و خصایص معنوی انسانها بر جان آنان میبارد و این دریافت تا جایی اعتبار دارد که میتواند مبنای اثبات و نفی روایات باشد .
مسلمانان در هر سطح از بینش و دانش از همان عهد نخست تا به امروز بر اساس این واقعیتبه کتاب الهی خویش باور داشتهاند که باید آن را تلاوت کرد و فهمید و عمل کرد و این نه تنها سیره مسلمین بلکه یک امر عقلایی است که مورد تایید شرع نیز واقع شده است .
این نکته مسلم است که قرآن کریم حداقل بطور اجمال برای همگان قابل فهم میباشد و آنچه الفاظ قرآن بدان دلالت دارند به فهم درمیآید و درکپذیر است، هر چند لایههای ژرف و معانی عمیق دیگری در پس پرده عبارات لحاظ شده باشد و در ورای ادراک ظاهر، حقیقتی نهفته باشد . از سوی دیگر محتوای فرا طبیعی، مراتب حقایق، تبیین اصول و کلیات و بلندای فصاحت و بلاغت، سبک ویژه قرآن و نیز تفاوتهای فکری مخاطبان ایجاب میکند که در مواجهه با کتاب خدا برای درک بهتر و جامعتر این متن مقدس و فهم روشمند و مضبوط آن شرایط ذیل را مد نظر داشته باشیم .
بدیهی است که حتی متون ادبی و علمی را بدون فراهم آوردن مقدمات نمیتوان فهمید تا چه رسد به قرآن که کلام الهی است و دارای بطون و لایههای زیرین است و ضروریترین و ابتداییترین مقدمات آن آشنایی با زبان و ادبیات عرب است . قرآن کریم چون کلام الهی است، این فهم و درک در ارتباط با عموم در محدوده دلالت الفاظ میباشد نه فراتر از آن و همین فهم حجتخواهد بود، ولی فهم یک عبارت قرآنی با معنایی خارج از استعمال عرب پشتوانه دیگری میخواهد که در اختیار عموم قرار ندارد و تنها در اختیار اولیای خاص الهی است، بنابراین اگر کسی بدون بهرهگیری از منبع وحی معنایی خارج از عرف زبان عرب و قواعد آن به قرآن نسبت دهد مردود خواهد بود .
بیان معلمان قرآن در فهم عبارات قرآن ضروری است . به دیگر سخن، قرآن برای درک و فهم مردم نازل شده و کتاب درس آنان است ولی به تمامه کتابی خودآموز نیستیعنی هر چند انسانها میتوانند با مطالعه آن حقایق و مطالب بسیاری از آن دریابند وبهرهمند
شوند، اما در بسیاری از موارد نیز نیازمند به معلم خواهند بود .
باید توجه داشت در فهم لطائف قرآن علاوه بر تفکر و تدبر و استفاده از محضر معلمان قرآن، فرزانگی و پاکی روح و صفای باطنی نیز شرط است:
«افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» ; «آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است .»
عجب نبود گر ازقرآننصیبتنیست جزحرفی
که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا
عروس حضرت قرآن حجاب آنگه براندازد
که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا
بنابراین آنچه صائب بنظر میرسد این است که فهم معنای گزارههای قرآنی، خود مستقل از هر چیزی، بر طبق قواعد و ادبیات زبان عرب ممکن است و فهم متن نیاز به عامل دیگری ندارد ولی تبیین و تفسیر آن در موارد بسیاری نیازمند کلام مبینان خاص و صفای باطن مخاطبان آن میباشد .
1) انفال/24 .
2) ص/29 .
3) محمد/24 .
4. (comprensible).
5) نحل/44 .
6) نساء/174 .
7) وسائل الشیعه، ج18، باب13 .
8) همان .
9) همان .
10) همان .
11) همان، حدیث 35 .
12) همان، حدیث 37 .
13) البیان، ص287 و التفسیر والمفسرون، ص43 .
14) المیزان، ج3، ص80 .
15) مائده/13 .
16) نحل/89 .
17) تفسیر عیاشی، ج1، ص15 .
18) در این بخش از کتاب «علوم قرآن» به خامه دکتر محمد باقر سعیدی روشن استفاده نمودیم .
19) بقره/23 .
20) یوسف/2 .
21) قمر/32 .
22) المیزان، ج19، ص77 .
23) المیزان، ج1، ص4 .
24) البیان، ص265 .